مرز های شکسته

من ماجراجویی در جست و جوی گنج هستم

مرز های شکسته

من ماجراجویی در جست و جوی گنج هستم

you never lose: either you win or you learn

زندگی هیچ وقت اونطور که آدم پیش بینی میکنه پیش نمیره 

و به قول معروف سیبی که به بالا پرت میشه تا دوباره برگرده پیشت هزار تا چرخ میخوره 

سیب زندگی من هم بعد از اینکه به بالا پرت شد خیلی جاها رفت بعضی از این جاها باعث شد دوستان و خاطراتی به دست بیارم که تا آخر عمرم از داشتنشون خوشحالم وبعضی از این جا ها باعث شد آن روی دیگری از زندگی را ببینم که هیچ کس آرزو نمیکنه هیچوقت ببینه 

ولی در نهایت لطف خدا بود که تونستم سکان این کشتی طوفان زده را در دست بگیرم و نذارم غرق بشه  همونطور که با چشمان خودم دیدم افرادی که در چند قدمی من می زیستند و هدفشون را گم کردند و در نهایت نتونستند به اون چیزی که میخوان برسند

خلاصه اینکه این کشتی ما در این دریای طوفانی سهمش این شد  که در سواحل آلمان پهلو بگیره و بعد از استرس های بسیار که خواب را به چشمم حروم میکرد در آستانه ی یک شروع دوباره هستم 

شروعی که واقعا همون چیزی هست که در ذهنم داشتم  و اگر همه چیز به خوبی پیش بره ، میشه تحقق رویایی که شوق رسیدن به اون  باعث شد کوله بار سفرم را ببندم .

شروعی که توشه ی اون تجربیات تلخ و شیرینی هست که در طی این یکسال به دست آوردم  و رو به رو شدن با واقعیاتی که به غیر از این مسیر به هیچ طریق دیگری نمیتونستم با اون ها رو به رو بشم .


شروعی که نقطه ی آغازین فصل تازه ای از زندگی من هست و امیدوارم فرصت تازه ای برای ادامه ی  زندگی این وبلاگ هم باشه




Lens

هر چی مامانش بهش میگفت درست گیتار را بگیر،پس فردا بزرگ شدی کمرت آسیب میبینه از روی بچه بازی خلافش رو عمل میکرد

بهش گفتم ولش کن لج بازه هرچی بگی بدتر میکنه

یکی دیگه گفت خودتو یادت رفته وقتی بچه بودی؟؟

یه دفعه تصویراش از جلو چشمم رد شد

یهو یادم افتادم خیلی وقت بود این طوری دوباره ندیده بودم

قبلنا همه چیزرو مثل لنز دوربین میدیدم. فریم به فریم بعد حتی میتونستم عقب و جلوش هم بکنم یا مثلا اگه دنبال چیزی میگشتم انقدر عقب میزدم که می دیدم آخرین بار کجا دستم بوده یا ازش استفاده کردم.


چند ساله دیگه  اینطوری ندیدم هرچی بوده را ریختم توش مثل ی انباری شلوغ و نا مرتب.

دوباره باید عکاس بشم





سفرنامه1

این چند روز یک سفر به اقصی نقاط اروپا داشتم که خالی از لطف نیست چند خطی بنویسم که بماند یادگار

خب از ایتالیا که شروع کردیم در راه مناظر بسیار زیبا و سرسبز داشتیم همینطور در راه، از فرانسه و بلژیک عبور میکردیم تا برسیم به هلند که مقصد ما بود

جالب بود که هر چقدر از ایتالیا به سمت هلند میرفتیم مناظر طبیعی کمتر و کمتر میشدند و در عوض تعداد بیشتری کارخانه و مزرعه در کنار جاده میدیدیم و وقتی هم که به هلند رسیدیم که تراکم کارخانه ها و مراکز صنعتی به طور ملموسی  بیشتر بود که به نظر من نشون میداد هلند کشور نسبتا صنعتی تر و پیشرفته تری نسبت به بقیه بود

در اینجا باید اذعان کنم که بسی افسوس خوردم که چرا نتونستم برای delft  اپلای کنم چرا که طی بازدیدی که از دانشگاهش داشتم خیلی دانشگاهش به دلم نشست هم امکانات آزمایشگاهی خیلی خوبی داشت و هم امکانات رفاهی برای دانشجو هاش خیلی خوب فراهم کرده بود از جمله اینکه

خود دانشگاه چندین مجتمع مسکونی نزدیک به دانشکده ها ساخته بود تا وضعیت اسکان دانشجو هاش در حداقل فاصله از دانشگاه باشه که به نظر من همین یک کار خودش خیلی ارزش داشت

علاوه بر اون چندین سالن ورزشی  و تفریحی ساخته بود که به دانشجو ها کمک کنه فعالیت های غیر درسی خودشون را بتونند ادامه بدهند که به نظر من این مهم ترین مزیت دانشگاهش بود.

همینطور که توی دانشگاه راه میرفتیم میتونستیم دانشجو ها را ببینیم که چند نفر دور هم جمع شده بودند توی کلاس و داشتند ساز میزدند یا تمرین میکردند. کلا سعی کرده بودند دانشجو ها را تک بعدی رشد ندن(دقیقا برعکس ایتالیا)

یکی دیگه از موارد جالبی که به چشمم خورد این بود که حداکثر استفاده از تکنولوژی را میتونستید در زندگی روزمره مردم ببینید. یعنی واقعا میشد به چشم دید که ایده ای که در دانشگاهشون روش کار شده را توی شهرشون پیاده کردند و دارند ازش استفاده میکنند: از چترهای ضد باد گرفته( چتر هایی که در هنگام وزش باد میتونید به راحتی ازشون استفاده کنید بدون اینکه بشکنند)تا متد های عایقکاری و ساختمان سازی برای جلوگیری از هدر رفتن انرژِی البته باید بگم که شرایط آب و هوایی هلند طوری هست که اگر نخوان از تکنولوژِی استفاده کنند نمیتونند اونجا زندگی کنند چون زمستان هایی به شدت سرد داره ،به طور مثال اگر خونه هاشون شبیه به خونه های ما توی ایران باشه که نه درب و پنچره هاش عایقه نه دیوارهاش جلوی باد و سرما را میتونه بگیره، نسل این مردم تا الان 100 باره منقرض شده بود.


انشاءالله ادامه سفرنامه را در پست بعدی مینویسم.




از راست حرکت کنید

یک سری اصول هست که اگر با کسی هم اتاقی میشید یا یک فضایی را به صورت کلی با همدیگه به اشتراک میگذارید باید رعایت کنید

من چون حوصله ندارم الان یک به یک توضیح بدم

قانون کلیش را میگم که برای هر فعالیتی که تصور میکنید میشه تعمیم داد

فعالیت شما نباید به نحوی باشه که باعث ایجاد مزاحمت برای فعالیت های طرف مقابل باشه

موزیک گوش کردن دوست دارید . بسیار عالی ولی نباید طوری باشه که مزاحم طرف مقابل باشه راه حلش هم خیلی سادست ؛ هدست

حرف زدن با خانواده را دوست دارید کاملا طبیعیه ولی نه با صدای بلند وسط اتاق تازه وقتی تلفن را روی اسپیکر گذاشتی

هم اتاقی شما نیازی نداره که به پیام های صوتی که برای دوستان (جنس موافق و مخالف) میفرستید گوش بده

و......

اگر این قانون را رعایت نمیکنید لطفا در هنگام پیاده روی اعصاب هم اتاقی از راست حرکت کنید

شما چرا؟؟

آقا ما از همون اول آدم خود فروخته و بی غیرتی بودیم هر چی هم میگفتیم میشدیم طرفدار غرب و اجنبی پرست

ما روی وطنمون عرق نداریم و بجای اینکه بمونیم تا درستش کنیم ترجیح دادیم فرار کنیم

ولی شما که این همه از افکار خودت مطمئن بودی

شما دیگه چرا برای اپلای راهنمایی میخوای؟؟

تازه ترجیحا کشوری که بعدش بشه توش کار پیدا کرد !!!

شما که خربزه میخوردید پای لرزش نمیخواید بشینید؟!