به هر ترتیبی که بود این هفته تموم شد و میتونم به جرات بگم یکی از سخت ترین و فشرده ترین هفته های دوران تحصیلیم بود.
در وصف مصیبت این هفته همین بس که اولا بنده از 7 روز هفته 5 روزش را امتحان داشتم( که 2 روزش شامل 5 شنبه و جمعه هم میشد!!!) ثانیا کلاس ها هم به شکلی بود که درسای مهمی میدادند و باید به طور کامل در کلاسا شرکت میکردم و اصلا نمیشد به بهانه امتحان دو درشون کنم. ثالثا این ترم نمیدونم چرا استادا نبوغشون گل کرده بود و سوالایی که در هر امتحان باهاش مواجه میشدیم ، سبک جدیدی از سوال رو نمایندگی میکرد که برای حل هر کردومش باید مقادیر زیادی از فسفر و سایر املاح موجود در مغز را به بوته ی اشتعال میسپردیم بلکه راه حل مناسب به ذهنمون خطور میکرد. رابعا از اون 2 روز باقی مونده از هفته که امتحان نداشتیم 1 روزش را باید روی پروژه ای کار میکردیم که ددلاینش توی همون هفته ی امتحانات بود ( جالبه بدونید صورت پروژه توسط استاد گرامی به فاصله ی 5 روز قبل از ددلاینش اعلام شد و توجیهشون هم این بود که آخر هفته روش کار کنید 10 ساعته تموم میشه غافل از اینکه ما آخر هفته هم نداشتیم و باید صبح تا ظهرش میرفتیم سر جلسه امتحان) خامسا از اون 1 روز باقی مونده ، ما دچار مسمویت غذایی شدیم و کل اون یک روز رو در فاصله ی بین (گلاب به روتون) دستشویی و اتاق در حال رفت و آمد بودیم .
خلاصه این هفته من متوجه شدم که قابلیت های این موجود دوپا به چه
دریای پی پایانی وصل هست و جون سالم به در بردن از این هفته در حالی
که امتحانا را هم تا حد قابل قبولی خوب داده باشی و پروژه را هم انجام داده باشی
کاریه که اگرمریدان در حیرتش نعره ها زنند و سر به بیابان بگذارند کار
دور از انتظاری نکردند.
و جا داره در پایان، این هفته را به درجه ی رفیع (( هفته ی سگی)) نائل کنم باشد که در تاریخ از اون به بزرگی یاد شود و سرلوحه ی راه آیندگان قرار گیرد.