مرز های شکسته

من ماجراجویی در جست و جوی گنج هستم

مرز های شکسته

من ماجراجویی در جست و جوی گنج هستم

GPA

امروز تصمیم دارم یکم در مورد اهمیت معدل در پذیرش برای فوق لیسانس یا همون Master  براتون بنویسم 

از اونجایی که معمولا در دوره ی لیسانس  ، بچه ها در حال یادگیری مباحث پایه ای در رشته ی خودشون هستند معمولا اساتید برای گرفتن دانشجوی ارشد معیاری که در دستشون هست معدل شماست. البته هستند دوستانی که تونستند در دوره ی کارشناسی مقاله هم  کار کنند ولی معمولا تعدادشون خیلی کمه.

پس تا اینجا نتیجه میگیریم که کاری که معدل در روند پذیرش شما انجام میده خیلی اساسی و مهمه و ملاک خیلی مهمی در اکسپت یا ریجکت شدن شما ایفا میکنه

 

سوالی که معمولا مطرح میشه اینه که حدودا باید معدل مون چقدر باشه که بتونه برامون تاثیر گذار باشه . در جواب باید بگم ، طبق مشاهداتی که بنده تا الان از بچه ها داشتم شما اگر معدلتون بالای 16 باشه ، کارتون خیلی راحت میشه مخصوصا دوستانی که معدل بالاتر از 17.5 دارند که دیگه واقعا کسی نمیتونه راحت ازشون چشم پوشی کنه و احتمال پذیرششون خیلی بالا میره.


البته اگر معدل شما پایین باشه ولی روند معدل های هر ترم شما ، روند صعودی داشته باشه بازم میتونید با اشاره به روند صعودی تون به اساتید یا دانشگاه مقابل نشون بدید که قابلیت های بالایی دارید.

 طبق اون چیزی که من در چند روز گذشته دیدم تاثیر معدل در پذیرش ارشد حتی از تاثیر مقاله هم بیشتره و بودند خیلی از دوستانی که چند تا مقاله داشتند و  یک معدل متوسط (15) و ریجکت شدن ، در مقابل دوستانی هم بودند  که یک معدل بالا داشتند ( 16-18) و حتی بدون داشتن یک مقاله، اکسپت شدند

البته در روند پذیرش خیلی از مسائل دیگه هم تاثیر گذاره مثلا motivation letter هم خیلی تاثیر گذاره یا داشتن یک نمره ی بالا در آزمون زبان میتونه به نفع شما کار کنه ولی هیچکدوم به پای معدل نمیرسه.


توصیه ای که میکنم به بچه های کارشناسی ، اینه که تا میتونید خوب درس بخونید که بالاترین معدل ممکن را در کارشناسی بدست بیارید چون اگر که این فرصت را از دست بدید ، دیگه به هیچ طریقی نمیشه اون رو جبران کرد

هیچوقت زمان درس خوندنتون را با کار کردن یا فعالیت های دیگه از دست ندید چون شما بعدا هم میتونید کار کنید ولی بعدا نمیتونید دیگه معدلتون را افزایش بدید

خیلی از دوستای خودم بودند که اول داشتن معدل خوب را جدی نمیگرفتند ولی بعدا افسوس میخوردند که چرا بیشتر تلاش نکردند تا معدل بالایی داشته باشند

به قول فرنگیا 

It's the opportunity of a lifetime


در مکتب مولانا



این حکایت زیبای مولانا در حقیقت یادآوری هست در مورد اینکه مراقب اژدها های درون و بیرون خودمون باشیم 

ممکنه فقط خواب باشند


 حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد

 
مولوی
 

یک حکایت بشنو از تاریخ‌گوی

تا بری زین راز سرپوشیده بوی

مارگیری رفت سوی کوهسار

تا بگیرد او به افسونهاش مار

گر گران و گر شتابنده بود

آنک جویندست یابنده بود


او همی‌جستی یکی ماری شگرف

گرد کوهستان و در ایام برف

اژدهایی مرده دید آنجا عظیم

که دلش از شکل او شد پر ز بیم

مارگیر اندر زمستان شدید

مار می‌جست اژدهایی مرده دید

مارگیر از بهر حیرانی خلق

مار گیرد اینت نادانی خلق


مارگیر آن اژدها را بر گرفت

سوی بغداد آمد از بهر شگفت

اژدهایی چون ستون خانه‌ای

می‌کشیدش از پی دانگانه‌ای

کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام

در شکارش من جگرها خورده‌ام

او همی مرده گمان بردش ولیک

زنده بود و او ندیدش نیک نیک

او ز سرماها و برف افسرده بود

زنده بود و شکل مرده می‌نمود


تا به بغداد آمد آن هنگامه‌جو

تا نهد هنگامه‌ای بر چارسو

بر لب شط مرد هنگامه نهاد

غلغله در شهر بغداد اوفتاد

مارگیری اژدها آورده است

بوالعجب نادر شکاری کرده است

جمع آمد صد هزاران خام‌ریش

صید او گشته چو او از ابلهیش

منتظر ایشان و هم او منتظر

تا که جمع آیند خلق منتشر

مردم هنگامه افزون‌تر شود

کدیه و توزیع نیکوتر رود

جمع آمد صد هزاران ژاژخا

حلقه کرده پشت پا بر پشت پا

مرد را از زن خبر نه ز ازدحام

رفته درهم چون قیامت خاص و عام

چون همی حراقه جنبانید او

می‌کشیدند اهل هنگامه گلو

و اژدها کز زمهریر افسرده بود

زیر صد گونه پلاس و پرده بود

بسته بودش با رسنهای غلیظ

احتیاطی کرده بودش آن حفیظ

در درنگ انتظار و اتفاق

تافت بر آن مار خورشید عراق

آفتاب گرم‌سیرش گرم کرد

رفت از اعضای او اخلاط سرد

مرده بود و زنده گشت او از شگفت

اژدها بر خویش جنبیدن گرفت

خلق را از جنبش آن مرده مار

گشتشان آن یک تحیر صد هزار

با تحیر نعره‌ها انگیختند

جملگان از جنبشش بگریختند

می‌سکست او بند و زان بانگ بلند

هر طرف می‌رفت چاقاچاق بند

بندها بسکست و بیرون شد ز زیر

اژدهایی زشت غران همچو شیر

در هزیمت بس خلایق کشته شد

از فتاده و کشتگان صد پشته شد

مارگیر از ترس بر جا خشک گشت

که چه آوردم من از کهسار و دشت

گرگ را بیدار کرد آن کور میش

رفت نادان سوی عزرائیل خویش

اژدها یک لقمه کرد آن گیج را

سهل باشد خون‌خوری حجاج را


صدهزاران خلق ز اژدرهای او

در هزیمت کشته شد از رای او




I am an illiterate


تا چند ده سال پیش وقتی یک نفر به عنوان یک دانشجو به جامعه معرفی می شد به این معنی بود  که این فرد علاوه بر مهارت های تخصصی مربوط به رشته خودش، دارای مهارت های فکری و ویژگی های اخلاقی هست که اون رو از یک فرد عادی در جامعه متمایز میکنه . به طور مثال دید یک دانشجو به مسائل مختلف از یک دید سطحی نگر و عامیانه فراتر بود و با منطق و استدلال و به دور از تعصبات سعی میکرد بهینه ترین تحلیل ها را انجام بده و درست ترین تصمیم ها را اتخاذ کنه .مهم ترین ویژگی که در دانشجویان نسل قدیم وجود داشت این بود که در عین اینکه ویژگی های بالا را داشت هیچوقت خودش را جدا از جامعه نمیدونست و همیشه متواضعانه و بدون تکبر با مردم رفتار میکرد البته من خودم اون موقع نبودم ولی چند نفر از دانشجویان نسل قدیم را میشناسم و از رفتار اون ها این نتایج را گرفتم. اگر از دید خودم بخوام دلیل این امر را بیان کنم شاید بتونم به این نکته اشاره کنم که در زمان دانشجویان نسل قدیم ، تعداد افراد معدودی به دانشگاه میرفتند ولی همون تعداد معدود از با استعداد ترین و همچنین پر تلاش ترین افراد در بین اطرافیان خودشون بودند که دانشگاه و دانشجویی را نه به عنوان یک مرحله ی اجباری بلکه به عنوان یک گزینه انتخاب میکردند

اما الان با توجه به مشاهدات خودم از دانشگاه میتونم بگم که 90% از دانشجویان امروزی دانشگاه را  مرحله ای برای فرار از سربازی و به عنوان یک مرکز چاپ مدرک میشناسند. 90% دانشجویان ( 90% را دقیقا آمارگیری نکردم و فقط به جهت توصیف حالت اکثریت استفاده میکنم) نه تنها مهارت تخصصی مربوط به رشته خودشان را ندارند بلکه کاملا خودشون را بالاتر از دیگر افراد جامعه میدونند و بسیاری از کار ها را در شان خودشون نمیدونند .  دید بسیاری از  دانشجویان امروزی به مسائل ، یک دید سطحی و بدون تفکره و بدون منطق حرف هایی که در گروه دوستان و نزدیکان بیان میشه را می پذیرند و با تعصب اونا را تکرار میکنند و جالب تر ( بخوانید تاسف بارتر) اینکه وقتی دلایل منطقی را هم میشنوند به  دلیل تعصب و غرور از موضع خودشون کوتاه نمیان و انکار میکنند.  پس نتیجه میگیریم از بین این همه دانشجو فقط 10% میمونه که احتمالا اونا هم دچار فرار مغز ها و هزار ماجرای دیگه میشن.

 

اگه میخواد  90% خروجی دانشگاه ها اینجوری باشه من ترجیح میدم اعلام کنم بنده اصلا سواد ندارم .شما چطور؟؟؟



10,000 Hour Rule

بالاخره هر چیزی یک آغازی داره این پست هم اولین پست ما هست در آغازین روز های سال جدید

امیدوارم هرکسی در این سال جدید به اهدافش برسه و نتیجه تلاش ها و زحماتشون را بتونه به سرمنزل مقصود برسونه

یک بحث جالبی که مدتی هست نظر من را به خودش جلب کرده اهمیت تلاش و پشتکار در مقایسه با استعداد ذاتی و هوش هست و اینکه کدوم یک از این عوامل در موفقیت افراد نقش بیشتری داره . این بحث علی الخصوص در بسیاری از شرکت های بزرگ که قصد استخدام نیرو های جدید داشتند مورد بحث قرار گرفت  و مردد بودند که آیا به تست های هوشی که از کارکنان میگیرند وزن بیشتری بدهند یا به سوابق کاری و میزان تلاشگری و پشت کار اون بنده خدا 

اخیرا با کتابی در این زمینه آشنا شدم به اسمoutliers  نوشته ی جناب Malcolm Gladwell  که ایشون در این کتاب مثال هایی از افراد موفق ذکر کردند و روند تکاملی این افراد را از یک مبتدی تا رسیدن به مرحله ی حرفه ای ، دقیقا بررسی کرده و به این سوال اساسی پاسخ دادند .  واقعا حس میکنم در جامعه ی امروز ما و به طور خاص در کشور ما ، افراد روحیه ی تلاشگری و پشت کارشون را ازدست دادند و فقط دنبال کار هایی میرند که زوده بازده و ساده باشه (یواش میگم: دلالی ) و اگر قرار باشه اپسیلون به سلول های خاکستری و ماهیچه ای فشاری وارد کنند بلکه دردی از چهار نفر دیگه دوا کنند یا کاری را شروع کنند که به زیر ساخت های جامعه کمک کنه، به شدت مغزشون فرمان Warning صادر میکنه و به طور همزمان اعضای بدنشون قفل میشه که مگه عقلم کمه که این همه خودم را به دردسر بندازم ، راحت میرم یه مغازه موبایل فروشی باز میکنم و ...بقیه ماجرا . البته نمیخوام به شغلی توهین کنم ولی  واقعا هرچیزی اگر از حدش بگذره تبدیل به یک موضوع مسخره میشه، اینکه در هر کوی و برزن و دشت و دامن یه مغازه موبایل فروشی یا فست فودی ( یا به قولی فست فوتی ) باز شده ، کاملا مشخصه میکنه که شغل های کاذب در جامعه چقدر زیاد شده . شاید این مشکل ریشه در نظام آموزشی یا اقتصادی یا حتی نظام بانگی کشور داشته باشه ولی در هر صورت هرچیزی که هست واقعا سم مهلکی هست که نظام اقتصادی را فلج کرده ( البته این تنها مشکل یا عامل تاثیر گذار هم نیست) و مسئولین باید با سیاست گذاری های درست چاره ای برای این امر بیاندیشند علاوه بر این خودمون هم باید یک تکونی بخوریم و از این اتمسفر بی حال و کسل، خودمون را خارج کنیم 

بالاخره هر چیزی بهایی داره و هیچ کارو هدفی بدون زحمت بدست نمیاد 

اوصیکم به خواندن کتاب Outliers  و تلاش و کوشش

والسلام


P.S: اخیرا متوجه شدم ممکنه لغاتی که انگلیسی در متن نوشتم به ترتیب خودشون در وبسایت ظاهر نشه 

اگه میبینید بعضی از جاها این مشکل وجود داره خودتون در هنگام خواندن تصحیح بفرمایید و اگر از دوستان کسی هست که میدونه راه حلش رو ، ممنون میشم راهنمایی بفرمایند